nothing

nothing

nothing

nothing

تنهایی ملوس


فردا شکنم مستم/بی کوک زمان رقصم

جزر آمد و مد را برد / از پرده برون جستم

بس خاطر سودائی / از بهر وداع خستم

من هیچ نبردم بین! /از حجله برون دستم

زینهار دهد لعلش /من کشته بدین رسمم

دیوانه ترین آغاز    /    در اوج صفا هستم

گو صبر ز ایّوبی    /    در سینه نهادستم

پیمانه ز غم خالی   /   بار و بنه را بستم

یک موج ز دریا ریز / در پشت سرم رستم


***

      پ.ن۱: آخر یک روز تنهایی هم از تنهایی در می آد

      پ.ن۲: شعر از مریم