nothing

nothing

nothing

nothing

قفس نفس می کشد!


       قفس نفس می کشد

       مثل من و تو

       اما او  آزاد است !‌

نظرات 3 + ارسال نظر
samin یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ

ei vai
ei vai


khabam bord ieho, changala hamechio ghermez kardan, hame jaro gharmez, faghat ie sanie khabam bordaaaa

ع.خ چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.jump.blogsky.com

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد دردام مانده باشد صیاد رفته باشد

چه خوش گفتی!‌

Z چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ

« بگذار بال خسته مرغان/ برعرشه کشتی فرودآید/ در برگ زیتونی/ که با منقار خونین کبوترهاست/ آرامش نزدیک واری را نمی‌بینم». من کبوتر را جز رهایی نمی‌دانم و می دانم که قلب کبوتر هماره سرشار از صبح و پریدن‌هاست.
زیباست...
شاد زی:)

پریدن خوبست کو هم نفسی؟ میله های نازک تنهایی مانع اند

بالهای زخمی رسم پرواز را فراموش کرده اند اما قلب ها همچنان...

زیبا را نمی دونم ام تلخ هست
شادی لحظه ای بود که منتظرش بودیم که بیاید که بماند اما... ‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد